به گزارش سلام لردگان به نقل از رضا فرخي
اين مسئله با توجه به افزايش تعداد خودروهاي شخصي در کشور رو به افزايش است. به طوري که آمارهاي سالانه نشان از رشد چشمگير مسافرتهاي تابستانه در هر سال دارد. به ويژه که کشور ما به دليل داشتن اقليم چهار فصل فرصت بي بديلي را در اختيار شهروندان قرار ميدهد تا براساس تبع و ذائقه خود به گوشهاي از کشور سفر کنند.
در کنار اين آمارها که حکايت از گرايش روزافزون به مسافرتهاي داخلي دارد بحث تصادفات و تعداد کشتههاي قابل توجه آن، از موضوعاتي است که ذهن بسياري از صاحب نظران چه در حوزه راهنمايي و رانندگي و چه در ابعاد اجتماعي را به خود مشغول ميکند. آن چنان که در چندين سال اخير راهنمايي و رانندگي براي کاهش وکنترل حجم بالاي جراحتهاي ناشي از تصادفات، به ابعاد مختلفي از مسائل پيش گيرنده از فرهنگ سازي تا افزايش جريمهها روي آورده!
آمار قابل توجه 20هزار و اندي که از تعداد کشتههاي جادهاي سال 90 منتشر گرديده جاي بحثهاي فراواني دارد. چرا که به باور کارشناسان اين تعداد کشته، پتانسيلها و ذخاير اجتماعي جامعه محسوب ميشوند که به دلايل پوچي و بيهوده از بين ميروند. چندي پيش مهدوي، رئيس مرکز پژوهش بيمه، به اين موضوع اشاره داشت که ميزان خسارت غيرمستقيم و مستقيم ناشي از تصادفات جادهاي بيش از 7درصد توليد ناخالص کشور است که اين رقم بالايي در جاي خود محسوب ميشود. در کنار اين آمار و بحث درباره ميزان خسارتهاي ناشي از آن در ابعاد گوناگون به اقتصاد کشور، نکته ديگر مسائل رواني و تبعات اجتماعي روحي اين تصادفات براي کل جامعه وکشور است.
اگر دوباره به آمارها نگاهي بيندازيم علاوه بر 20 هزار و68 نفر کشتهاي که در تصادفات سال پيش وجود داشته، دراين تصادفات چيزي در حدود 300 هزار نفر هم مجروح شدهاند که اين رقم بسيار قابل تامل خواهد بود. اين مسئله برکسي پوشيده نيست که هم آمار کشتهها و هم آمار جراحات که مسائل خاص خود را درپي داشته در آرامش رواني جامعه تاثير بسزايي خواهد داشت که در نهايت هزينه اين تبعات را هم بايد کليت جامعه بپردازد.
يک لحظه غفلت، يک عمر فاجعه
دکتر محمد سهامي، روانشناس و استاد دانشگاه ميگويد: اتفاقاتي که در سوانح رانندگي رخ ميدهد تبعاتي دارد که به تدريج تاثيرات آن را ميتوان در فضاي کلي جامعه ديد. چرا که تبعات اين گونه سوانح آنقدر روي روان افراد جامعه تاثيرگذار است که نميتوان از آن به راحتي عبور کرد. به عنوان نمونه در بخش قابل توجهي از اين تصادفات از هر خانواده ايراني، بخشي يا معلول ميشوند و يا از بين مي روند و به اين ترتيب فضاي افزايش تعداد کشتهها در درجه اول روي خانواده مورد نظر و سپس روي کل جامعه تبعات شديدي دارد.
اين استاد دانشگاه در ادامه ميافزايد: وقتي در يک خانواده پدر و يا مادري در يک حادثه ناگهاني رانندگي از بين ميرود ما شاهد چند موضوع در همان ابتداي کار و در همان مقياس کوچک يک خانواده هستيم.1- افراد بازمانده به شدت ضربات روحي غيرقابل جبراني ميخورند که به تعدد ديده شده که اين ضربات گاهي اوقات تا پايان عمر روي روال طبيعي زندگي افراد تاثير ميگذارد و حتي متاسفانه گاهي منجر به مسائلي مانند خودکشي و افسردگي حاد ميشود.2-به تعداد خانوادههاي بيسرپرست و يتيمان جامعه افزوده ميشود. که اين موضوع هم تبعات خاص خود را در مسائل اجتماعي دارد.3-وقتي فضاي مرگ و مير و اتفاقات تاثر برانگيز در جامعه زياد ميشود. اين کليت جامعه است که ضربه ميزند و کارايي گذشته خود را از دست ميدهد. همان گونه که خانوادههاي مورد آسيب از تصادفات ديگر کارايي گذشته خود را ممکن است از دست بدهند.
همچنين به باور سهامي معلوليت به علت تصادف براي خودشخص و همچنين شنيدن خبر مرگ در اثر تصادف براي بازماندگان از آنگونه مواردي است که به دليل ناگهاني بودن روح اميد اجتماعي را خدشهدار ميکند و در مقابل ياس و نااميدي را در جامعه پرورش ميدهد. چرا که حتي شنيدن چنين خبرهايي براي کليت جامعه تاسف برانگيز و اثرگذار است.
در برخي موارد ديده شده که خانوادهها به دليل چنين سوانح رانندگي از هم فروپاشيده ميشوند و افراد خانواده به علت دردهاي شديد روحي به سمت زندگي فردي و انزوا طلبي گرايش پيدا ميکنند.
آشفتگي وخشونت روي ديگر سوانح رانندگي
سهامي درباره اين مسئله هم به موضوعي عيني اشاره مي کند که درآن براثر تصادف،يکي از فرزندان خانواده فوت کرده وديگري دچار معلوليت شديد شده است.به همين علت مادر خانواده پس از مدتي به علت درگيري شديد روحي وعدم هضم اين اتفاق ناگهاني ،همسرش را که دراين اتفاق راننده بوده مسئول شناخته وخيلي سريع از او درخواست طلاق مي کند وحتي به دليل دچار شدن به مشکلات روحي شديد در دادگاه از شوهر خود به عنوان قاتل فرزندانش نام برده است.
او علاوه براين مثال عيني ،به اين موضوع اشاره مي کند که هر ماه شاهد مراجعه تعداد قابل توجهي از مادران به مراکز رواشناسي ومشاوره اي است که اين مادران به علت شوک ناشي از مرگ فرزندان به علت تصادف دچار اختلال قابل توجه در زندگي روزمره خود شدهاند.
اما در کنار اين موضوع وبا توجه به گفته هاي اين کارشناس به نظر مي رسد که بحرانهاي روحي ناشي از سوانح رانندگي کل جامعه را در بر ميگيرد و يک مصيبت قابل توجه براي فضاي رواني جامعه است. چرا که به اعتقاد محمد سهامي روان شهروندان و فضاي رواني جامعه يک موضوع به هم پيچيده و زنجيرهوار محسوب ميشود که هر اتفاق تاثر برانگيزي خيلي سريع در فضاي کلي رواني جامعه منتشر ميشود و آن را تحت تاثير قرار ميدهد. همچنين به باور اين روانشناس،گاهي اوقات افراد بازمانده و يا آسيبديده از سوانح به علت آشفتگي شديد رواني دچار عدم تشخيص درست ميشوند که يکي از تبعات اين موضوع براي آنها روي آوردن به خشونت عليه کل جامعه و عقدههاي گنگ ميشود. چرا که برخي افراد پس از دست دادن موضوعي و يا تکيهگاه خود در اين گونه اتفاقات به دليل شوک جدي وارد آمده، خود را بازندهاي ميپندارند که راهي براي گريز از اين باخت نيست. هر چند که اين نوع طرز فکر کاذب و تنها به دليل آسيبهاي روحي شديد است اما به هر حال در برخي افراد باعث واکنشهاي تند روحي و رواني به کليت فضاي جامعه ميشود که اين دست مسائل براي زندگي تمام شهروندان مضر خواهد بود.
رسانهها نااميد نشوند، راه دشوار اما نتيجهبخش
اما با توجه به جوانب روحي بحث تصادفات موضوعي که براي حلي اين مسئله بايد در نظر گرفته شود در بحث فرهنگسازي چيست؟
محمد سهامي به بحث لزوم تصفيه رواني جامعه اشاره دارد و ميگويد: بايد به شهروندان آموخت که عجله و بيدقتي رکن اصلي بسياري از مصيبتهاست. يعني به تعبيري مشخصتر از طريق رسانهها بايد اين فرهنگ در جامعه ترويج شود که همانگونه که عجله در کارهاي روزمره باعث عدم انجام صحيح و نتيجه گرفتن ميشود در رانندگي هم عجله نه تنها به نتيجه نميرسد بلکه ممکن است براي هميشه پرونده زندگي افراد را ببندد.
رسانه ملي مانند گذشته اولا بايد راه اطلاعرساني و فرهنگسازي را ادامه دهد و ثانيا بايد با ابداع و خلاقيت راههاي جديدي براي جلب توجه شهروندان به پيامهاي خود در اين باره پيدا کند.
آن چنان که سال پيش در حوزه اروپا کليپي منتشر شد که پس از نمايش عمومي آن در عرض يک ماه 50 درصد تصادفات کاهش يافت. در اين کليپ که «زندگي بازي نيست» نام گرفته چگونگي به بحران کشيده شدن زندگي چند خانواده تنها با يک تصادف به تصوير کشيده شده که همين موضوع براي بيننده بسيار هشدار دهنده محسوب ميشود.
آنچه با توجه به تمام اين مسائل بايد به آن توجه جدي داشت اين مسئله است که رسانهها در فرهنگسازي در عرصه نهادينه کردن فرهنگ رانندگي نبايد هيچ گاه نااميد شوند چرا که آمارها مبين اين موضوع است که با گذشت زمان اين امور فرهنگ ساز کم يا زياد تاثير گذار بوده و باعث کاهش تلفات جادهاي شده است. تلفاتي که با توجه به گفتههاي کارشناسان به يک فاجعه براي جامعه ما مبدل شده و بحرانهاي مختلفي را براي زندگي روزمره شهروندان جامعه به وجود آورده و خواهد آورد. به همين دليل به باور صاحب نظران اين رسانه هستند که بايد هم راه کنوني را ادامه دهند و هم در ادامه با استفاده از خلاقيت و اختصاص هزينههاي مورد نياز با فرهنگسازي در مورد رانندگي باعث کاهش جرائم و تلفاتي شوند که صدها پيامد در پي خود دارد.